سفارش تبلیغ
صبا ویژن
صفحه اصلی پیام‌رسان پارسی بلاگ پست الکترونیک درباره اوقات شرعی

85/11/25
7:51 ع

گاهی احساسم رو روی کاغذ میریزم ، حالا یه وقت شعر میشه ، یه وقت یه متن به اصطلاح ادبی ، گاهی هم یه مشت تراوشات جنون آمیزه یک دیوونه ، قبلاها بیشتر این کارو میکردم و جدیدا کمتر
زمستون پارسال احساسم رو نسبت به این دنیای سرمازده که انگار مدتهاست دچار دومین عصر یخبندان شده و نسبت به آدمهایی که انگار قلبشون تو سینه هاشون قندیل بسته ، وقتی ریختم روی کاغذ دو قطعه شد
البته فاصله زمانیه چند روز داشت با هم ، خیلی هم این دوتا با هم فرق داشت
و از اونجا که شعر زمستان اخوان رو هم به عنوان شکوائیه ای از این وضعیت ، خیلی دوست دارم ، توی قطعه ی دوم اثرش رو می بینید . 
خودم قطعه ی دوم رو خیلی دوست دارم ، یعنی معمولا پیش نمیاد چیزی که مینویسم رو نگه دارم یا بعدا بخونم ، ولی این مورد رو نگه داشتم و هروقت دلم از دست این دنیا و آدماش میگیره میخونمش و یه مقدار آروم میگیرم (گرچه نباید آرام بخش باشه ولی هست) ، الان هم که بعد از یک سال دوباره توی وبلاگ گذاشتمش چندتا دلیل داره که یکیش یادآوریه واسه خودم و هر کس که بخونه و فکر کنه !!

- راستی خوشحال میشم اگه نظرت رو در مورد این دو قطعه و محتواشون و فرقی که بینشون حس میکنی بگی .

 

فصل سرما (سرمای دی)


چه بنویسم که دستم یخ زد از سرما
هوا سرد است
نمانده آتشین خونی به رگها
اینجا باران عمودی می بارد
آفتاب افقی میتابد

سالهایمان دگر به "یک فصلی" عادت کرده اند
که در شهر و دیار ما
زمستانست هر فصلش
به دور از ذره ای گرما
...

به دور از ذره ای گرما
آتشی سوزان و بی پروا
که در جانها شرر بارد
به رقص آرد
عروس عشق و مستی را
بخواند شعر مولانا
چه بی رنگ و چه بی حرکت
چه افسردست این لبها

 

 
فصل سرما (سرمای بهمن)
 
چه ایرادیست بر شتر مرغی
که سر در شن فرو برده ؟
که ما خود سالهاست سر در گریبانیم
اخوان سالهاست که رفته
و هنوز ...
هنوز هوا سرد است !!!
سرها در گریبانست
زمستان ست ... زمستان ست ...
 
چه می گویی ؟
نگه جز پیش پا را دید ، نتوانند ؟؟
اینجا انسانها دگر به نگاه خود هم اعتماد ندارند
مدتهاست که دیدن را
به دوربین ها و ماهواره هایی سپرده اند 
که به شعرهایت طعنه میزنند
آه ...
در این انتظار طاقت فرسا
قلبم هم صدایت می نوازد  
هوا بس نا جوانمردانه سرد است ، آه ...
 
اینجا ...
آفتاب از میان کرکره ها میتابد
دوست ها ،عشق ها ،اندیشه ها ... راه راه اند
کسی جوابم را بدهد
براستی از چوب خشک ذهن  و قلبمان
صلیب آویختن چند عیسی را ساخته ایم ؟
هیزم سوزاندن چند ابراهیم را مهیا کرده ایم ؟
 
فقیر از ذره ای گرماست جانها
گویند بخاری گرمایمان می بخشد
آری ، وقتی بخاری جای عشق را بگیرد
گربه ی همسایه هم میتواند خود را عاشق بخواند !!!
پیشنهادی برای آنها ،
جلوی کلمه ی عشق هم در فرهنگ لغاتتان
پر رنگ بنویسید :
گفته می شود در گذشته از آن به عنوان وسیله ای گرمابخش استفاده میشده است که بدون نیاز به نفت و برق و گاز کار میکرده ... 
 
جایی که شقایق یخ بزند
گل سرخ ی نمی روید
 
این روزها
سر نشتر عشق هم
گر بر رگ روح نشیند
قطره ای دل را چون چکد   
چه بی رحمانه سرما به قندیل میکشد !
 
 

  

85/10/6
12:39 ص

-  چقدر این شعر زیباست ... مگه نه ؟ ... منکه فوق العاده این شعر اخوان رو دوست دارم .

نسخه ی اسکن شده ی مجموعه شعر « زمستان » از آثار بسیار زیبای « مهدی اخوان ثالث » رو آپلود کردم
براتون تا مثل من لذتش رو ببرید  ...  

لینک دانلود :                  « زمستان » ---- مهدی اخوان ثالث

 

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
 به کراه آورد دست از بغل بیرون
 که سرما سخت سوزان است


نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
 چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
 منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
 تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است

من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است !


 


  
مشخصات مدیر وبلاگ
 
لوگوی وبلاگ
 

عناوین یادداشتهای وبلاگ
خبر مایه
بایگانی
 
لینک‌های روزانه
 
صفحه‌های دیگر
لوگوی دوستان
 
دوستان
 
موسیقی


ترجمه از وردپرس به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ